میررضا نوریپرتو:
1- کم¬تر از یک سال پیش، در جریان جشنوارة فیلم فجر، دل¬شکسته اولین ساختة سینمایی علی رویین¬تن بدون آن¬که نامش در فهرست برنامة اولیة جشنواره باشد، در سالن منتقدان و نویسندگان مطبوعات و نیز چند سالن نمایش سینماهای مردمی اکران شد. به دلیل ساعت نه چندان مناسب نمایش دل¬شکسته در سالن منتقدان، فیلم در میان نویسندگان سینمایی کم¬تر دیده شد و سوای سطح کیفی¬اش، به نوعی مهجور ماند و در لابلای نقدهای پس از جشنواره نیز کم¬تر یادداشتی را می¬شد در مورد آن پیدا کرد.
2- علی رویین تن در جلسة مطبوعاتی فیلمش در جشنواره که روز بعد از نمایش فیلم برگزار شد، از تم اثرش و موضوع¬های مطرح شده در آن دفاع کرد و در پاسخ به برخی که دل¬شکسته را اثری متحجرانه نامیدند، گفت قصد داشته آرمان¬های جامعه را به تصویر بکشد. رویین¬تن در ادامه حرف¬هایش گفت هر دو جناح سیاسی کشور از فیلمش انتقاد کرده¬اند که خیلی¬ها در آن جلسه این حرف او را به جنجال¬سازی تبلیغاتی پیرامون فیلم قلمداد کردند. بد نیست بدانید که موسسه فرهنگی هنری روایت فتح یکی از سرمایه¬گذاران این فیلم بوده است.
3- دیدن دل¬شکسته این نکته را به تماشاگر گوشزد می¬کند که هنوز هم برخی پیدا می¬شوند که سینما را مکانی برای بیان پیام¬ها و شعارهای ایدئولوژیک دلخواه خود می¬دانند و در زمانه¬ای که استفاده از زبان سینما مهم¬ترین فاکتور برای یک کارگردان است، علی رویین¬تن از طریق خلق شخصیت¬ها و موقعیت¬های مورد نظرش، بدون آن¬که بین آن¬ها به دنبال رعایت منطقی اساسی باشد، خواسته که حرف¬هایش را بزند. این¬که یک فیلم¬ساز بخواهد دغدغه¬ها، اعتقادها و انتقادهای خود را در اثرش بازتاب دهد نه تنها هیچ ایرادی ندارد بلکه اگر نگاهی سینمایی در پشت¬اش باشد، بدون شک به ارزش و اعتبار کارش افزوده می¬شود. اما رویین تن در این¬جا آن¬قدر دل¬بستة شعارهایش بوده که خیلی چیزها را یادش رفته است.
4- تم اصلی دل¬شکسته بر پایة تقابل یک جوان بسیجی و معتقد به نام امیرعلی دوران (با بازی شهاب حسینی) با همکلاسی متمول¬اش، نفس خجسته (بیتا بادران)، بنا شده و تماشاگر با گذشت چند سکانس از فیلم به آسانی حدس می¬زند که قرار است این دو که از هر نظر در جبهة مخالف هم قرار دارند، در پایان با یکدیگر کنار بیایند و عاشق هم شوند و شاید هم به وصال برسند. زمانی که درام اثر چیز تازه¬ای ندارد و همه می¬دانند ته قضیه چه می¬شود، کار فیلم¬ساز و فیلمنامه¬نویس (که در دل-شکسته، رویین تن هر دو نقش را بر عهده دارد) دشوار می¬شود. در این وقت¬ها یکی از تمهیدهایی که می¬توان به¬کار برد، خلق شخصیت¬های مکمل جاندار و داستان¬های فرعی جذاب و هم¬خوان با قصة اصلی است. اما دل-شکسته درست از همین ناحیه ضربة بدی خورده است.
5- تا دل¬تان بخواهد در دل¬شکسته آدم¬هایی را می¬بینیم که می¬روند و می¬آیند و معلوم نیست حضورشان چه تاثیری بر داستان می¬گذارد. بیش از همة آن¬ها رفتار و گفتار دو کاراکتر استاد رضوی (محمود پاک¬نیت) و مادر امیر علی (فریبا کوثری) است که مجموعه¬های اخلاق¬گرا و موعظه¬گر تلویزیونی را به یاد می¬آورند. استاد رضوی که به نوعی مرشد امیرعلی و هم¬رزم پدر اوست، مطابق پیش¬بینی تماشاگر، دو شخصیت اصلی داستان را مجبور می¬کند که بر پایان¬نامه¬ای مشترک کار کنند (هر چند هیچ دانشگاهی در ایران این جور که در دل¬شکسته نشان داده می¬شود به دانشجویانش موضوع پایان نامه ارائه نمی¬دهد)، اما در ادامه او نقشی آن¬چنانی بر تکامل رابطة میان زوج اصلی قصه ندارد و تنها با خنده¬ها و لبخندهای گاه بیش از اندازه¬اش امیرعلی و نفس را به صبر و تحمل دعوت می¬کند. رها، مادر امیرعلی، هم که استاد ادبیات است، طوری حرف می¬زند و رفتار می¬کند که انگار رویین¬تن او را مستقیم از دل داستان¬های اخلاق گرا و پند دهنده به درون فیلمش آورده. این کاراکتر آن قدر خوب، قالبی و بی عیب و نقص است که به عنوان یک شخصیت به اصطلاح نمایشی هیچ انگیزه¬ای در مخاطب به¬وجود نمی¬آورد. آن سردار سابق جنگ هم که نقش¬اش را رضا رویگری بازی کرده، حضورش تنها در خدمت توجیه¬ اعتقادهای ایدئولوژیک کارگردان است. بسیارند کسانی که زمانی با دلیری و بدون هیچ منتی از آب و خاک این مرز و بوم تا پای جان دفاع کردند و الآن هم در گوشه¬ای منزوی و گم¬نام نشسته¬اند و روزگار می¬گذرانند. هیچ کس نمی¬تواند منکر آن¬ها و خلوص نیت¬شان شود. اما اگر قرار باشد پای این آدم¬ها را در یک اثر نمایشی باز کنیم، بد نیست به اندازة ارزش و اعتبار آن¬ها هم که شده، نقش¬شان را در دل درام اثر درست جا بیندازیم. در این¬جا آن سردار جنگ به جز آواز خواندن و نشان دادن سربند دوران جنگیدن¬اش به نفس که قرار است یکی از دستاویزها برای تحول تدریجی نفس باشد، کار دیگری نمی¬کند و اگر بدون هیچ تعصبی بخواهیم این شخصیت را از داستان حذف کنیم، خللی به¬وجود نمی¬آید. دوستان امیرعلی و نفس هم تنها تیپ¬هایی هستند که بارها و بارها دیده¬ایم و در طول فیلم گاه شکلی کاریکاتوری به خود گرفته¬اند. ضمن آن¬که کارگردان و فیلمنامه¬نویس بدش نیامده که از آن¬ها در جهت مرزبندی¬های اعتقادی مورد نظرش استفاده کند؛ دوستان امیرعلی با این¬که در باورهای¬شان تعصب دارند و قرار است امیرعلی عنصر تلطیف شدة آن¬ها باشد، همه نمادی از متانت و دین¬داری هستند و رفقای نفس همه تیپ¬هایی امروزی و بی¬قید هستند که البته در فرهنگسرا دور هم جمع می¬شوند و به اتفاق هم یکی از ترانه¬های مشهور قدیمی را زمزمه می¬کنند.
6- فیلم یک شخصیت مکمل هم دارد که بیشتر از آن¬که کاراکتری کامل و قابل تحلیل باشد، به دلیل آن¬که مرحوم خسرو شکیبایی نقش¬اش را بازی می¬کند، توجه تماشاگر را به خود جلب می¬کند. مهندس خجسته، پدر نفس که رابطة صمیمانه¬ای هم با او دارد، نمونه¬ای کاملا آشنا از همان آدم¬های پا به سن گذاشته و متمول فیلم¬های ایرانی است که در خانه¬های آن-چنانی زندگی می¬کنند، در حیاط قصرشان کباب می¬خورند، سر میز شام¬های مفصل¬شان شمع روشن می¬کنند، اعتقادهای دیگران را به ریشخند می¬گیرند و اگر هم جوانی ساده و با ایمان و از دید آن¬ها پاپتی و قاطر سوار به خواستگاری دخترشان بیاید، تحقیرش می¬کنند. به راستی در طول تاریخ سینمای ایران چند بار از این نمونه پدرهای تیپیکال را دیده¬ایم و تحمل-شان کرده¬ایم. این تیپ¬های قالبی گاه آن¬قدر به هم شبیه¬اند که با کمی شیطنت می¬توان جای¬شان را در فیلم¬ها عوض کرد؛ بی¬آن¬که تفاوت چندانی به چشم بیاید. در دل¬شکسته مهندس خجسته یکی از همین پدرهاست که ظرافت خاصی را در شخصیت¬اش مشاهده نمی¬کنیم. البته به سبک همان پدرها با دیدن کمی پافشاری دخترش و البته با دیدن دستة عزاداری از داخل آیفون تصویری خانه¬اش به یکباره متحول می¬شود و به مراسم شام غریبان می¬رود و از امیرعلی می¬خواهد که دست زنش را بگیرد و با خود ببرد. شکیباییِ همیشه دوست داشتنی که خاطره¬اش هیچ¬گاه از یادمان بیرون نمی¬رود، با همان بازی دلنشین¬اش هم نتوانسته به این نقش کمکی کند و جایگاه نقش¬آفرینی¬اش در این فیلم در راستای همان آثار بی¬اهمیتی قرار می¬گیرد که این اواخر- پیش از مرگش- در آن¬ها ظاهر شد و هیچ¬کدام هم نتوانستند به کارنامة هنری¬اش اعتباری دوباره ببخشند.
7- فیلم پر از نمادگرایی¬، نشانه¬گذاری¬ و تاکیدهای گل¬درشت است که معنای¬شان را آن¬قدر آشکار فریاد می¬زنند که تماشاگر عام هم به راحتی متوجه¬شان می¬شود و هیچ لذت کشفی برای کسی باقی نمی¬گذارند. نشان دادن نماز خواندن امیرعلی از داخل آینة اتومبیل بی. ام. وِ نفس، نوع طراحی صحنه کارگاه صحافی امیرعلی و جنس میزانسن¬ سکانس¬هایی که دوربین درآن¬جا پرسه می¬زند و در ادامه تاکیدی بیش از اندازه و البته بدون نوآوری بر سادگی، صمیمیت ¬و فداکاری خانوادة هم¬رزمان جانباز پدر امیرعلی و تقابل¬¬شان در برابر زرق و برق خانة نفس (به ویژه آن سکانس مهمانی در خانة مهندس خجسته که او آدم¬های مذهبی را به تمسخر می¬گیرد)، پریدن امیرعلی به داخل حوض خانه¬شان و به طور هم¬زمان رفتن نفس به زیر باران (فیلم پر از این گونه صحنه¬های موازی است)، پس از آن¬که فهمیده¬اند در عشق هم گرفتار شده¬اند و نیز نگاه¬های عاشقانة آن¬ها در نزد حاجی- آن رزمندة شیمیایی شده که روزهای پایانی زندگی¬اش را بر تخت بیمارستان می¬گذارند-، تاکید دوربین بر فضای سبز و دل¬نشین مکان زندگی سردار جنگ و تقابل¬اش به عنوان مثال با کراوات و کت و شلوار و اتومبیل گران¬قیمت مهندس خجسته بخشی از این تاکیدهای تصویری کارگردان هستند که نبود عنصر نوآوری در آن¬ها، به تکرارهایی گاه ملال¬آور تبدیل¬شان کرده است.
8- با این¬که کارگردان براساس گفته¬هایش در همان نشست مطبوعاتی ادعا کرد که سعی داشته جانب انصاف را میان آدم¬های قصه¬اش رعایت کند، اما فیلم به¬آسانی این ادعا را زیر سوال می¬برد. در یکی از سکانس¬های دل¬شکسته، نفس که برای نخستین مرتبه به کارگاه صحافی امیرعلی می¬آید، پس از مقداری شوخ طبعی در مواجهه با فضایی ساده که با تفکرش هم¬خوانی چندانی ندارد، از کوره در می¬رود و به هم¬ می¬ریزد و به عنوان نماینده¬ای از نسل جوان امروزی به تفکر آدم¬هایی از جنس امیرعلی اعتراض می¬کند. این از اندک صحنه¬های خوبی است که مشخص است رویین¬تن درباره¬اش خوب فکر کرده است. اما در ادامه کولی¬بازی¬ها و رفتارهای کودکانه¬ای که در بازی بیتا بادران است (و تقریبا در تمام فیلم هم شاهدش هستیم) در برابر متانت موجود در بازی شهاب حسینی (که در چند فیلم اخیرش می¬توان ادعا کرد دیگر به درک درستی از بازیگری رسیده) ناخودآگاه تماشاگر را وا می¬دارد که حق را به امیرعلی بدهد. در حقیقت نتیجه¬گیری این سکانس را باید حاصل همان جبهه¬گیری¬های ذهنی کارگردان قلمداد کنیم. گرچه امیرعلی در رابطه¬اش با نفس اندکی از قالب آن جوان بسته و خجالتی خارج می¬شود و به مفهوم عشق می¬رسد، اما باز هم در رفتارهایش تغییر محسوسی نمی¬بینیم و حتی این آدم بر سر آرمان-هایش (قسم داده شدن¬اش به امام حسین (ع) از سوی پدر نفس) حاضر است از عشق خود بگذرد و در حقیقت می¬توان گفت او با آن آدمی که در ابتدا دیده¬ایم، تفاوت چندانی نکرده است. اما از ابتدا تمرکز علی رویین¬تن بر تحول قابل پیش¬بینی نفس بنا شده که حاصل عشق او به امیرعلی و شناخت سادگی آدم¬هایی است که زمانی از آن¬ها متنفر بود. این نفس است که در زیر باران به سراغ استادش می¬رود و فریاد می¬زند: "قربون جهان سوم برم!" (تاکید کارگردان بر پیروزی اندیشة امیرعلی بر تفکر آدم¬هایی از طبقة نفس) و در پایان چادر سر می¬کند (گویی هر حجابی غیر از آن¬چه کارگردان تعیین می¬کند، حجابی اسلامی و درست محسوب نمی¬شود) و در دسته¬های عزاداری مراسم امام حسین (ع) شرکت می¬کند، کفش¬اش را از پا در می¬آورد، سینه می¬زند و اشک می¬ریزد.
9- دغدغة علی رویین¬تن نسبت به مسائل و مشکلات اجتماعی پیرامونش نه تنها جای ایراد ندارد، بلکه حتی قابل تحسین است. اما مشکل این¬جاست که او خواسته تمام این موضوع¬ها را در فیلمش گرد هم آورد. مثل همان سکانسی که در آن آدم¬هایی مخفیانه در یک باغ دور هم جمع شده¬اند و یک مداح در حال رقص و پایکوبی در میان جمعی از زنان و دختران است. یا می¬توان به آدم¬هایی اشاره کرد که امیرعلی و نفس به عنوان بخشی از پایان نامة خود با آن¬ها گفت¬و¬گو می¬کنند. آن دختر فراری که به قرآن پناه آورده، آن قاری قرآن که نرم¬افزاری رایانه¬ای طراحی کرده، آن مطرب کافه¬های پیش از انقلاب که شغل¬ کنونی¬اش دوره¬گردی است و آن زن خیابانی (با بازی گوهر خیراندیش) که برای سیر کردن شکم بچه¬هایش به این کار روی آورده و بی¬مقدمه در سکانس پایانی در میان دستة عزاداری دیده می¬شود همه نمایندة قشرهایی از جامعه هستند که رویین¬تن با به تصویر کشیدن¬شان می¬خواهد نقبی به مسائل جاری در سطح جامعه بزند. اما چون سکانس¬های مربوط به این کاراکترها باری را از دوش فیلم برنمی¬دارند و بیشتر به سمت پیام¬های گزارش¬های تلویزیونی رفته، تماشاگر این اجازه را به خود می¬دهد که در ذهن¬اش حذف¬شان کند و یا بدون توجه به آن¬ها منتظر روایت داستان اصلی بماند.
10- دل¬شکسته در گروه فیلم¬هایی قرار می¬گیرد که سازنده¬اش سعی کرده ساختار اثرش از شلختگی¬های معمول به دور باشد. اما پافشاری بیش از اندازة همان سازنده¬اش بر شعارهای تکراری و آرمان خواهانه سطح کیفی فیلم را تا مرز یک اثر پیش پا افتاده تنزل داده است. در این میان خیلی دشوار است با فیلمی ارتباط برقرار کنیم که داستان اصلی¬اش، شخصیت ها و نوع سکنات و رفتارشان و نیز فضای دافعه ¬انگیز برخی سکانس¬هایش که از نظر محتوایی می¬توانستند سر و شکلی به مراتب درست و حسابی و جذاب¬تر داشته باشند، دست به دست هم داده¬اند و نه تنها دل تماشاگر را به دست نمی¬آورند، بلکه سبب دلزدگی او می¬شوند. در این میان احساسات¬گرایی¬های فیلم هم آن¬قدر نخ¬نماست که نمی¬تواند ایدئولوژی حاکم بر اثر را خنثی یا کمرنگ کند. علی رویین¬تن فرصت زیادی برای طبع¬آزمایی در دنیای سینما دارد. برای بهبود کارش در آینده شاید بد نباشد او چند مرتبة دیگر، البته این بار بدون تعصب، به تماشای دقیق فیلمش و ایرادهای ریز و درشت محتوایی و اجرایی آن بنشیند و سعی بر این داشته باشد که این ضعف¬ها را در آثار دیگرش تکرار نکند. یادمان باشد متفاوت¬نمایی در یک فیلم به جنس نوشته¬های عنوان بندی ارتباطی ندارد. آن را باید در بخش¬های دیگر فیلم جست¬و¬جو کرد.
|